گلهای تازه ۱۸۱
گوینده: فخری نیکزاد |
|
|
|
|
نشانیهاست در چشمش نشانش کن نشانش کن |
ز من بشنو که وقت آمد کشانش کن کشانش کن |
|
|
برآمد آفتاب جان فزون از مشرق و مغرب |
بیا حاسد اگر مردی نهانش کن نهانش کن |
|
|
ازین نکته منم در خون خدا داند که چونم چون |
بیا ای جان که روزافزون بیانش کن بیانش کن |
|
|
|
|
مولوی (غزل) |
آواز: شهیدی |
|
|
|
|
نشانیهاست در چشمش نشانش کن نشانش کن |
ز من بشنو که وقت آمد کشانش کن، کشانش کن |
|
|
برآمد آفتاب جان فزون از مشرق و مغرب |
بیا بیا حاسد اگر مردی نهانش کن نهانش کن |
|
|
ازین نکته منم در خون خدا داند که چونم چون |
بیا ای جان روز افزون بیانش کن بیانش کن |
|
|
عیانش بودِ ما آمد زیانش سودِ ما آمد |
اگر تو سودِ جان خواهی زیانش کن زیانش کن |
|
|
نشانیهاست در چشمش نشانش کن نشانش کن |
ز من بشنو که وقت آمد کشانش کن کشانش کن |
|
|
|
|
مولوی (غزل) |
گوینده: فخری نیکزاد |
|
|
|
|
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو |
واندر دلِ آتش درآ پروانه شو پروانه شو |
|
|
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن |
آنگه بیا با عاشقان همخانه شو همخانه شو |
|
|
|
|
مولوی (غزل) |
تصنیف: شهیدی |
|
|
|
|
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو |
واندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو |
|
|
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو |
واندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو |
|
|
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن |
آنگه بیا با عاشقان همخانه شو همخانه شو |
|
|
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی |
گر سوی مستان میروی، مستانه شو مستانه شو |
|
|
چون جان تو شد در هوا ز افسانۀ شیرین ما |
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو |
|
|
|
|
مولوی (غزل) |