باباافصل کاشانی
باباافضل کاشانی، افضلالدین محمدبن حسن، حسین، افضلالدینمحمد بنحسینبن محمد خوزه مَرَقى كاشانى (وف ۶۶۷ ق) حكیم، نویسنده، ادیب، عارف و شاعر ایرانى که در نیمۀ دوم قرن ۶ و نیمۀ نخست قرن ۷ ق میزیست، وی متخلص به «افضل» و معروف به «بابا افضل» بود. ولادتش در مرق بین اصفهان و کاشان اتفاق افتاد، وی بهویژه به سبب داشتنآثار فلسفى به زبان پارسى و نیز سرودههایش، در ایران آوازهای بلند دارد، اما شرح زندگانىاش چندان آشكار نیست. نام او نخستین بار در برخى آثار خواجه نصیرالدین طوسى كه خود را شاگرد یكى از شاگردان بابا، یعنى كمالالدین محمد حاسب ریاضىدان دانسته، آمده است. باباافضل بیشتر در زادگاهش به اعتکاف، تدریس، تألیف، تحقیق و مباحثه روزگار میگذراند. نسبت تعلیم خواجه نصیرطوسی با یک واسطه به او میرسد. وی مدتی از عمرش را به علت رشک حاسدان و سخنچینان در زندان گذرانده است. سهم باباافضل در خدمت به فرهنگ ایران بیش از همه در حوزۀ ادبیات است. وی یكىاز بزرگترین شاعران در میان حكمای مسلمان بهشمار مىرود و مىتوان او را یكى از دو یا سه تن از برجستهترین رباعىسرایان دانست. برخى رباعیات او را به ابوسعید ابوالخیر، عمر خیام، اوحدالدینكرمانى، مولوی، خواجه عبدالله انصاری، عطار و دیگران نسبت دادهاند. او در رباعیاتش چند جا تخلص خویش را «افضل» آورده است. قدیمترین مأخذ اشعار فارسى باباافضل مجموعۀ مونسالاحرار فى دقایق الاشعار تألیف محمد بن بدر جاجرمى است كه ۶ غزل نیز به نام افضلالدین كاشانى ثبت كرده است. بیشتر رباعیات و اشعارش بیان اندیشههای حِكمى، بهویژه هشدار به ناپایداری جهان و ذكر حقایق عرفانى است. وی در سرودههایش برخلاف دیدگاه نسبىگرای خیام، از منظر یقینى سخن مىگوید كه حاصل دانشى یگانه است. از ویژگیهای برجستۀ كار باباافضل این است كه آثارش را یا از آغاز به فارسى روان نوشته یا آثار اندكى را كه نخست به عربى پرداخته بوده، بعدها به فارسى برگردانده است. وی برخى از آثار عربى حكیمان پیشین را نیز به فارسى ترجمه کرده است. فارسىنویسى او برخلاف فیلسوفانى مانند خواجه نصیرالدین و ابنسینا، از روی ترجیح شخصى و نه به خواست دیگران بوده است. شیوۀ پخته و روانش نزدیك به سبك و اسلوب پیشینیان است، چنانکه به كار بردنگزارههای كوتاه، خودداری نكردن از تكرار یك واژه هنگام ضرورت و استفادۀ اندك از ضمیر و واژههای مترادف كه همگى از ویژگیهای نثر كهن است، در نوشتههای فصیحش فراوان دیده میشود. در ترجمه و جایگزینى واژههای فلسفى به زبان فارسى، كارش با كوشش ابنسینا در دانشنامۀ علایى قابل مقایسه است؛ با این تفاوت كه باباافضل به جنبههای زیبایىشناسانۀ كاربرد واژهها توجه بیشتری نشان داده است. ترجمۀ او از رسالۀ نفس ارسطو نمونۀ ممتازی از ترجمه و نگارش فلسفى به زبان فارسى است. بیشتر آثار باباافضل، در مجموعۀ آثارش به كوشش مجتبى مینوی و یحیى مهدوی انتشار یافته است. شیوۀ نثر باباافضل بسیار پخته است. او در رسالات خود کوشیده لغات فارسی را به جای اصطلاحات عربی قرار دهد. وی چند رساله در تصوف و سلوک و حکمت به زبان فارسی با متنی بسیار فصیح دارد. مجموع رسایلش با عنوان مصنفات باباافضل منتشر شده است. این رسایل بیانگر اندیشههای حکمی و تفکراتی نویسنده و همچنین بیانکنندۀ مواعظ، حکم و حقایق عرفانی است. تاریخ وفاتش را به اختلاف ۶۰۶، ۶۰۷، ۶۶۴ ق نیز نوشتهاند. آثار بسیار مفیدی از او بر جا مانده است. از آثارش رباعیات و دیگر اشعار (۱۹۵ رباعىاز وی در مصنفات او)؛ كتابى نیز با عنوان دیوان حكیم افضلالدین محمد مرقى كاشانى به كوشش مصطفى فیضى و دیگران در كاشان به چاپ رسیده كه مشتمل بر بیش از ۶۸۶ رباعى و ۱۲ غزل و قصیده است. عرضنامه، اثری مهم كه بیش از آثار دیگر باباافضل، آرای خاص او را در بردارد. این اثر در ۴ بخش (عرض) تدوین شده است. جامعالحكمة كه از دید بیشتر كسانى كه به فهرست آثار او پرداختهاند، دور مانده است. این اثر در ۱۳۶۱ ش به كوشش محمدتقى دانشپژوه در تهران به چاپ رسید. این رسالۀ شیوا دربارۀ تأویل «بسمله» و مشتمل بر فواید فلسفى و عرفانى است. مدارجالكمال یا گشایشنامه كه خود وی از آن به فتوح هشت در یاد كرده، نخست به عربى نوشته و سپس به فارسى برگردانده است. جاوداننامه كه نخستین بار بهكوشش نصرالله تقوی در تهران (۱۳۱۱ ش) به چاپ رسید، اثری است مبتنى بر تعالیم قرآن و حدیث و شامل مباحثى چون انواع دانش، اهمیت خودشناسى و آغاز و فرجامهستى. رهانجامنامه كه در مجموعۀ مصنفاتش بهكوشش محمد مشكوة نیز در ۱۳۱۵ ش در تهران به چاپ رسیده است. رساله در علم و نطق یا منهاج مبین كه نخست آن را به عربى نوشته و سپس به فارسى برگردانده است. این اثر توجه فراوان او را به تفكر منطقى، در معنای دقیق ارسطویى آن نشان مىدهد. از آنجا كه در متن عربى مخالفتش را با تعریف ابنسینا از «قیاسخُلف» نشان مىدهد، معلوم مىشود كه نویسندۀ آن خود او بوده و این احتمال كه برگردان متنى عربى از آثار ارسطو یا ابنسینا باشد، منتفى است. ساز و پیرایۀ شاهان پُر مایه هم به طور مستقل نیز بهكوشش مبصرالسلطنۀ اصفهانى در تهران (۱۳۱۱ ش) به چاپ رسید. این رساله را مىتوان اثری در زمینۀ فلسفۀ سیاسى دانست، ضمن اینکه در آن علاوه بر پادشاه كامل، نفسكامل را نیز به تصویر مىكشد. ینبوعالحیاة، ترجمۀ ۱۳ فصل از سخنان هرمس الهرامسه، مشتمل بر مناجاتهایى به سبك خواجه عبدالله انصاری، بهنامهای معاتبةالنفس و زجرالنفس، اصل این اثر ینبوعالحكمه نیز نامیده شده است. تفاحه كه دانشپژوه از آن به سیبنامه یاد كرده، این اثر كه ترجمۀ رسالهای عربى منسوب به ارسطو با همین عنوان است، به كوشش مبصرالسلطنه در تهران (۱۳۱۱ ش) منتشر شد. مبادی موجودات نفسانى نخستین بار به كوشش ابوالحسن جلوه در مجلۀ جلوه انتشار یافت. ایمنى از بطلان نفس در پناه خرد نیز به ضمیمۀ جاویدانخرد ابوعلىمسكویه منتشر شده است. نامهها و پرسشها، مكاتیب و جواب اسئله (شامل ۷ نامه كه بیشتر آنها پاسخ به پرسشهای یاران و شاگردان) دربارۀ مابعدالطبیعه، اخلاق و دین است. تقریرات و فصول مقطّعه، شامل ۳۶ قطعه كه از نظر كوتاهى و بلندی میان دو سطر و ۶ صفحه قرار دارند. آیاتالصنعه فى الكشف عن مطالب الهیۀ سبعه یا آیات الابداع فى الصنعه كه به كوشش محىالدین صبری كردی همراه جامعالبدایع به چاپ رسیده است. چند اثر دیگر نیز به افضلالدین نسبت داده شده؛ المفید للمستفید كه به كوشش نصرالله تقوی در تهران و نیز به ضمیمۀ دیوان افضلالدین در كاشان به چاپ رسیده است. چهار عنوان یا منتخب كیمیایسعادت كه به همراه اشعةاللمعات جامى به چاپ رسیده، شرح حى بن یقظان؛ رسالههای علم واجب و شرح فصوصالحكم نیز انتسابشان به وی نادرست است. باباافضل برخلاف بیشتر فیلسوفان كتابى ندارد كه همۀ ابواب حكمت از طبیعى، الهى و ریاضى را با ساختاری مشخص در برگرفته باشد، اما نظرش در رسالههای كوچك و بزرگى منعكس است كه زبان و اصطلاحات نویی در آنها به كار رفته است، این نظریات جنبهای از استقلال فكری و نوآوری وی را نشان مىدهد. در تفكر فلسفى باباافضل، شناخت نفس و به تعبیرش از «خود» انسانى اهمیت یگانهای دارد. خود در دیدگاه او آیینهای است كه سراسر عالم حقیقت را بر كسى كه به شناخت خود دست یابد، آشكار مىسازد. جایگاه محوری خودشناسى نزد او بهگونهای است كه بر اغلب مباحث فلسفى در آثارش تأثیر نهاده است و در نوشتههایش كمتر سخنى در ابواب متداول خداشناسى و وجودشناسى آمده كه به نوعى به خودشناسى ارتباط نداشته باشد. وجود از دیدگاه او بر دو گونهاست: «بودن» و «یافتن» كه هر یك یا بالقوه، یا بالفعلاند. بودن بالقوه را با مثال درخت در هسته و بودن بالفعل را با خود درخت مىتوان نشان داد. یافت بالقوه، حیات یا نفس است در همۀ درجات هستىاز جماد تا انسان و یافت بالفعل خودآگاهى عقل (خِرَد) است كه در آن عقل و عاقل و معقول یگانهاند. آنچه حكمای مسلمان دربارۀ سیر موجودات از مبدأ به این جهان و از این جهان به معاد بیان كردهاند، مطابق تفسیر او در حقیقت سیر از «یافتن» به «بودن» و سرانجام از «بودن» به «یافتن» است. در آثار باباافضل از اصطلاحات عقل و عاقل و معقول، به دانش و داننده و دانسته نیز تعبیر شده است. از دیدگاه او دانش چیزی جز روشنى و پیدایى وجود چیزها نیست و روشنى و پیدایى چیزها همانا تمامى وجود آنهاست. بنابراین، وجود تام و حقیقى هر چیز صورت علمى و معقول آن است. پیدا یا پنهان بودن چیزها برای انسان، در «خود» (نفس) است و چنانکه نفس و عقل، یعنى عالم كلى سرچشمۀ روشنى و پیدایى است، جهان جسمانى یا الم جزئى منشأ پوشیدگى و پنهانى است. كمال نهایى انسان در كمال ادراك و تعقل اوست و این مقام از راه اتحاد عقل و عاقل و معقول حاصل مىشود. انسان از راه معرفت به امور كلى مىتواند به وجود تام اشیا دست یابد و آنها را از آنِ خویش كند. در برابر تسخیر ظاهری اشیا كه مایۀ ادامۀ حیات آدمى است، تسخیر حقیقى و خاص این است كه انسان امور جسمانى را با آگاهى یافتن بر آنها نفسانى كند. پس در عین حال كه صورت محسوس اشیا نابودشدنى است، صورتهای معقول آنها در نفس تباهىناپذیر و جاودانه خواهند بود. پیوندی كه باباافضل میان دانش و هستى برقرار مىكند، از ویژگیهای مهم اندیشۀ اوست. هستیهای جسمانىكمال خود را در صورت معقول خویش باز مىیابند كه نفس دانای انسان آنها را حاصل مىكند. از سوی دیگر منشأ فعلیت همه چیز علم استكه اراده و فاعلیت از آن سرچشمه مىگیرد. باباافضل در مورد اصالت صور معقول تا آنجا پیش مىرود كه آنها را علت وجودی اشیا بهشمار مىآورد. از دیدگاه باباافضل میان جسم انسان و نفس او تفاوت جوهری نیست. گوهر واحد انسانى دو حیثیت دارد: یكى جسمانى و گذرنده و دیگری ازلى و پاینده. تفاوت این دو حیثیت در فعلیت متفاوت جسم به عنوانگوهر جنبشپذیر و نفس به عنوانگوهر جنباننده ظاهر مىشود. تن، یعنى «من جسمانى» انسان در سیر تكاملى خود مراتبى را از جسم مطلق تا جسم مركب و سپس به جسم نباتى و جسم حیوانى و سرانجام جسد انسانى طى مىكند. «من نفسانى» او نیز در نخستین مرتبۀ خود كه پیوسته بهجسم مفرد است، طبع است و پس از آن به ترتیب به مزاج، نفس روینده (نباتى) نفس حیوانى و انسانى و سپس به عقل عملى و نفس فاكره و نفس مطمئنه و سرانجام نفس گویا (ناطقه) فرا مىرود. این نفس چون به مقام شناخت حقتعالى نایل شود، روح مقدس نامیده مىشود. از ویژگیهای باباافضلگرایش او به بینش و سلوك تصوف است كه علاوه بر رباعیات به پارهای از رسایل او نیز رنگى صوفیانه بخشیده است. وی در عین حالكه ارزش یگانهای برای خرد قایل است، از رابطۀ تزكیۀ نفس و دانش حقیقى سخن مىگوید. نظر او دربارۀ وحدت جوهر و ماهیت عالم نیز از این حیث قابل توجه است. از آثارش میتوان مدارجالکمال یا گشایش نامه؛ رهانجام نامه؛ ساز و پیرایۀ شاهان پُر مایه؛ رسالۀ تُفّاحه؛ عَرضنامه؛ جاوداننامه؛ ینبوعالحیاة در معاتبة نفس؛ رسالۀ نفس ارسطو طالس؛ مختصری در حال نفس؛ رساله در علم و نطق؛ مبادی موجودات نفسانی؛ ایمنی از بطلان نفس در پناه خرد؛ تقریرات و فصول مقطعه؛ مکاتیب و جواب اسئله و المفید للمستفید را نام برد. در مصنفات یک قصیده و چند غزل و قطعه از باباافضل چاپ شده است، در مصنفات ۱۸۷ رباعی از او منتشر شده است که بیشتر مضامین فلسفی ـ عرفانی دارد.
تاریخ ادبیات در ایران (۳ /۲۵۰-۲۵۲)؛ تاریخ فلاسفۀ ایرانی (۴۵۱- ۴۵۹)؛ دایرةالمعارف فارسی (۱/ ۳۵۷)؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی (۱۰ /۷۳۵-۷۳۹)؛ سبکشناسی (۳ /۱۶۲-۱۶۵).